الهی بالحـــــــــجه | ||
بسم الله الرحمن الرحیم نقش مهم عدد در هدایت و تقویت نور چراغ هدایت توسط آن استاد: تسبیحات حضرت زهراسلام الله علیها چیه؟ دانشجو: 34 مرتبه الله اکبر 33مرتبه الحمدلله و 33مرتبه سبحان الله استاد: احسنت استاد: در دین اسلام به این مطالب گفته میشه دستور العمل، اعمالی که در قالب مستحبات در دین ریخته، بهش میگن دستور العمل، و تمام این دستور العمل ها دارای اثر خاص زنده تکوینی خارجی قابل چشیدن هستن، حالا برخی از این دستورالعملها دارای عدد هستند و ماهیتش رو خدا با تکرار در قالب عدد در نظر گرفته، یا مثلاً استغفار 70 مرتبه دانشجو: اثر خاص زنده تکوینی خارجی قابل چشیدنش چیه استاد؟ اصلاً تکوینی خارجی یعنی چی؟ استاد: آدم بچه دار میشه... آیا فرزندش خیالیه؟ دانشجو: خیر استاد، واقعیه استاد: با گفتن این ذکر چیزی تولید میشه برای انسان که بلا تشبیه، بلا تشبیه، انسان انگار خودش رو دارای فرزند میبینه؛ امایه نکته وجود داره در هر دستور العملی که مشتمل بر عدده دانشجو: یعنی روی تعداد باید دقت کنیم استاد: اینکه میگیم 34بار الله اکبر، آیا تعداد برای خدا مهم بوده که گفته 34 یا نه؟ دانشجو: حتماً مهم بوده استاد: خب پس الله اکبر سی و چهارم با الله اکبر اوّل، قطعاً باید فرق داشته باشه دیگه؟ دانشجو: یعنی باید بریم بالاتر استاد: احسنت، اگه قرار باشه همش یکی باشه تکرار لغوه دیگه؟ دانشجو: بله استاد استاد: بندهای که 34 بار الله اکبر گفته یعنی از بار اول بسیار بسیار فراتر رفته، مثلاً میگیم 5تا قاشق شکر بریز تو چایی، ما در 34 بار الله اکبر 34 رتبه بالا اومدیم بسمت حق تعالی دانشجو: همینطوره استاد استاد: سوال اینه پس کو؟ آثار بالا اومدن؟... چرا ما حالیمون نیست؟... نکنه از بس خوبیم متوجه مقاماتمون نیستیم؟ مهم اینه که، این عمل تسبیحات حضرت زهراسلام الله علیها یه بدیهیه مسلم پیش پا افتادس دانشجو: چرا پیش پا افتاده؟ استاد: منظور غفلت از اهمیتشه دانشجو: درسته... حالا فرضاً با تسبیحات و ذکرهایی که می فرستیم درجاتی رو بالا میریم، چی باعث میشه از اون درجات تنزل پیدا کنیم؟ استاد: اگر کسی اهل و توان استفاده از عدد در دستورالعملها رو پیدا کرده باشه این برگشت ناپذیره؛ عصمت عملی داره و جزء مخلصینه، مخلصین توان استفاده از اعداد و تکرارو دارن. عدد برای تکراره، 34 تا یه ذکر واحد یعنی تکرار همون دیگه. یه اصل دیگه، آیا تکرار بدون تحصیل غرض عقلانیه؟ خیر، قصد اینجا میشه پله... نمیشه که ما بخایم هر بار از الله اکبر یه چیز مختلف بفهمیم و متفاوت این میشه خلاف حکمت، قرار نیست کبریاییه خدا رو درک کنیم ولی هر بار متفاوت... پس قراره در دایره ادراک و شهود کبریای حق ما بالا بیایم بوسیله تکرار، مثلاً از دور آدم نما می بینیم با هر قدم این رویت واضحتر میشه، تهش میبینیم ای دل غافل این بابامونه. یه نکته فوق بدیهی بگم... این که ما فرقی بحالمون نداره از 1 تا 34... یعنی رتبه بندگی ما طوریه که اثری از این دستور العمل فوق جو خدا نمیبینه دانشجو: یعنی ذکر کمکی به رتبه بندگی نمی کنه؟ استاد: برای استفاده از هر وسیله شرایط باید باشه دیگه، تا آب نباشه که شناگر نمیتونه وسط اتاق شنا کنه، باید مقدمات استفاده از این دستور العمل در جان و نفس انسان فراهم بشه، تا بشه از تکرار اذکار بهره برد دانشجو: و اون مقدمات چیه استاد؟ استاد:تقوا و سیر در درجات تقوا دانشجو: پس ذکر گفتن و نگفتن اثر نداشت؟ استاد: فقط ثواب داره ولی رشد شخصیتی نه امّا چرا ما برگشت نداریم، اولاً خدا غیوره... یعنی ابداً کسی رو راه نمیده... تا وقتی کسی گرفتار رتبه حلال و حرام و افتان و خیزان در این مرحله س، و تا وقتی گرفتاری گناه هست، بویی از فرسنگها، از خدا بمشامش نمیرسه... تا انسان عصمت عملی بمعنای کسب ملکه تقوا نداشته باشه راهی بخدا نداره. بعد این مرحله آدم با راهنما از هوا و هوس رهیده، شروع به پیشرفت کرد، اتفاقاتی در داخلش میفته که میگن حرکت و سیر تجرّدی روح، اینا جز با تطهیر کامل از گناهان رخ نمیده، بعد در مراحل بالای بندگی آثار گفتن اذکار برای فرد هویدا میشه... اینجاست که وقتی کسی از خدا ادراک شهودیی داشت، دیگه برگشتی نیست. یعنی این بنده خود کشی کرده رسیده اینجا که از کمال تکرار ذکر بهره ببره. متصوّر هست که بگیم بهش گناه کردی ازت میگیریم؟ این بنده سالهای نوری از رتبه گناه گذشته رسیده به عمق خواص روحی خودش و بندگی خدا، حالا خدا اینو راه داده، بعد این اهل گناه باشه؟ خدا اینطور بود راهش نمیداد تا اینجا دانشجو: استاد اینکه میفرماید خدا غیوره و نمیگذاره بندش سقوط کنه... یعنی اون افرادی که مثل بلعم باعورا تا حدی در نظر مردم بعنوان صالح بودن، بعد گرفتار سقوط شدن، در واقع رتبهای نداشتن؟ استاد: اون آدم عابد بود، اجر میبرد، نه اینکه سر از عالم ملکوت و معنا دربیاره، انگار من سالها نماز و روزه بگیرم تو دیر و خرابات نمیدونم گناه غیر انتظاری سراغم بیاد چی میشه، یهو گناه ناخاسته و جدیدی میاد منم شیرجه میزنم. پس ینکشف از اول بندگی حکمت آمیز خدا رو نمی کردم فقط خم و راست میشدم. ما وظیفه شرعی داریم متّقی بشیم، نشیم کلاهمون پس معرکست. هیچ عذری پذیرفته نیست که تو تلاش کردی که متقی بشی نشدی باشه بیا برو بالا... خدا غیوره راه نمیده دانشجو:یعنی گناهکار رو راه نمیده؟ این جور مواقع به این میرسم که خدا از قبل انتخاب کرده، پس گاهی اوقات بعضیا آب تو هونگ می کوبن استاد: خیر، قوه اختیار انسان کارایی و وسعت زیادی داره، ولی ماها چون غالباً عمری رو به عدم سختگیری و محافظت بر خود گذروندیم تا یکم مبحث دعوت به عمل پیش میاد میبریم تو جبر و اختیار و.... صفتی داشتند امام سجاد علیه السلام معروف بودند به ذو الصفنات، صاحب چرکهای پیشانی. اونقدر حضرت سجده میکردند که هر سال 5 نوبت پیشانیشون را میتراشیدند. صفن یعنی چرک. صفنات جمع مؤنث سالم. ذو یعنی صاحب، دارای. حضرت صاحب چرکهای کف پیشانی بودند از بس سجده میکردند. در سجده میگوییم سبحان ربی الاعلی و بحمده، سبحان یعنی چه؟ منزه یعنی چه؟ کی داره میگه سبحان؟ حرف کیه؟ حرف نماز گذاره دیگه. بعداً اگر ادبیات بخونید میگن سبحان مفعول مطلقه. مفعول مطلق مفعولیه که یه جنسی از خود فعله بعد خود فعل حذف شده یعنی سبَّحْتُ، سبحان اینجوری بوده. این جنسش از اون بوده. سبَّحْتُ یعنی من نمازگزار تسبیح میکنم خدا را و منزه میدانم خدا را، تسبیح کردنی که عاری از هر گونه شرک و چیزای دیگه باشه. پس سبحان الله یعنی من دارم میگم سبحان الله. حالا سبحان یعنی چه؟ یعنی تطهیر کردن یعنی پاک دانستن از هر چیزی یعنی اون نمازگزار میگه ربّ من سبحان الله، پس شما در زبان میگید سبحان الله. زبان شما واقعاً قائل است که خدا بزرگ است، خدا تسبیح شده است، خدا منزه است. آیا فعل شما و اندیشه شما هم میگه خدا سبحان است؟ قول شما میگه خدای شما... ربّ شما اعلی است؟ سبحان ربّی ، ربّی که چی هست؟ أعلی است، بلند مرتبه است در اون عمق اعلائیت خداست. حالا من اینو به زبان میگم. تو فعل شمام این عقیده... این رفتار... مشهوده؟ مثلاً شما زنگ میزنید به ما میخواید صحبت کنید چقدر خدا ملاحظه میشه که أعلی است؟ شما فقط در نماز میگید که ربّ من أعلی است ولی قصد اینکه "إنّ الصّلاةتنهی عن الفحشاء و المنکر" فحشاء و منکر یعنی محرمات الهی. نماز انسان را نهی میکند از محرمات الهی. نماز خاصیّت تقوا را در انسان بالا میبره. کسی متّقی است که خدا را در چشم، در تمام کارهایی که میکنه و در تمام جاهایی که حرف میزنه أعلی بدونه. این وقت معنای سجده منتقل میشه به زندگی. شما شبانه روز در سجده هستید؟ أعلی است دیگه، خدا أعلی است. هر کی میگه "سبحان ربّی الأعلی و بحمده" داره سجده میکنه دیگه. چقدر ما توجهمون به این أعلی بودن ربّه؟ وقتی که میخواین کاری کنید، یک حرکتی بکنید، در هر حرکتی و فعلی اندیشه کردن... که آیا این درست است؟ مثلاً مطابق با دستور خداست یا نه؟ میشه ربّ من أعلی است. پس اینجوری خدا داخل شد در تمام اندیشه های من. «وَ صَلَّی اللّهُ عَلَی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین» 21/11/92 [ سه شنبه 94/5/27 ] [ 12:19 عصر ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
ادامه پست قبلی بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
در حکمت 104 نهج البلاغه از امیرالمؤمنین روایت شده که ایشان فرمودند: «... طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی اَلدُّنْیَا اَلرَّاغِبِینَ فِی اَلْآخِرَةِ أُولَئِکَ قَوْمٌ اِتَّخَذُوا اَلْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِیباً وَ اَلْقُرْآنَ شِعَاراً وَ اَلدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا اَلدُّنْیَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ اَلْمَسِیحِ یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ اَلسَّاعَةِ مِنَ اَللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لاَ یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلاَّ اُسْتُجِیبَ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِیَ اَلطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَةٍ وَ هِیَ اَلطَّبْلُ وَ قَدْ قِیلَ أَیْضاً إِنَّ اَلْعَرْطَبَةَ اَلطَّبْلُ وَ اَلْکَوْبَةَ اَلطُّنْبُورُ». «...اى نوف خوشا به حال آنان که از دنیاى حرام چشم پوشیدند، و دل به آخرت بستند، آنان مردمى هستند که زمین را تخت، خاک را بستر، آب را عطر، و قرآن را پوشش زیرین، و دعا را لباس روئین خود قرار دادند، و با روش عیساى مسیح با دنیا بر خورد کردند. اى نوف همانا داوود پیامبر (که درود خدا بر او باد) در چنین ساعتى از شب بر مىخاست، و مىگفت: «این ساعتى است که دعاى هر بندهاى به اجابت مىرسد، جز با باج گیران، جاسوسان، شبگردان و نیروهاى انتظامى حکومت ستمگر، یا نوازنده تنبور و طبل.» هیچکس در این ساعات بیدار نیست مگر اینکه به نتایجی میرسد به جز چهار دسته که محروم میشوند از این قضیه. آن هم در رابطه با چهار تا شغل است. نوف بکالی از امیر المؤمنین روایت میکند میگوید: من امیرالمؤمنین را در یک شبی دیدم که از بستر شریفشون بلند شدند، رفتند به آسمان نگاه کردند. که به همان زمان قبل از اذان صبح اشاره دارد. بعد نوف میگوید امیر المؤمنین به من فرمود: «یَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟» ای نوف خوابی یا بیدار؟ میگوید من به امیرالمؤمنین گفتم که نه من بیدارم، امیرالمومنین فرمود: خوش به حال آنهایی که زهد فی الدنیا دارند و رغبت در آخرت دارند. بعد ایشان خصوصیات اینها را فرمودند. اینها کسانی هستند که زمین را به عنوان خانه قرار می دهند. خاکش را به عنوان بستر قرار میدهند. آب دنیا را به عنوان شربت گوارا، آبی که میخوریم به عنوان شربت گوارا قرار میدهند. قرآن را سراسر به عنوان دستورالعمل بهش نگاه میکنند و به دعا کردن به عنوان یک جامهی زیرین که بهشان چسبیده نگاه میکردند، یعنی پیوسته در حال دعا بودند. لباس زیرین که از انسان جدا نمیشود. دعا هم یک همچنین حالتی دارد. بعد امیرالمؤمنین برای نوف از قول حضرت داوود علیه السلام یک نقل قولی میکنند، میفرمایند: «إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ اَلسَّاعَةِ مِنَ اَللَّیْلِ»جناب داوود علی نبینا و آله و علیه السلام در همچین ساعتی یعنی همچین قطعهای از زمان که از شب است بیدار میشد بعد حضرت داوود می فرماید «فقال انها ساعه لایدعوا فیها عبد الا استجیب له» ساعتی است که وقتی عبد دعا می کند و می خواند در آن ساعت خدا را قطعاً استجابت، پاسخ و توجه در محضر الهی روزی این بنده می شود. یک جا خدا از انسان روی بر میگرداند«إِلاَّ أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِیَ اَلطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَةٍ وَ هِیَ اَلطَّبْلُ»عشار= باج گیر، عریفاً= نمام، شرطیاً= دستیار دستگاه ظلم، صاحب عرطبه= تنبور و آلات نوازندگی، او صاحب کوبه=آلات کوبهای در موسیقی. یعنی کسیکه اهل این کاراست ولو برای این کارا بلند نشده ولی صدایش بالا نمیرود. آن قابلیت هدایت خشک میشود و قابلیت بالا بردن این بنده خاموش میشود؛ آن کسی که در دستگاه ظلم کار میکند، آن کسیکه اهل نمامی است و آن کسی که اهل لهو و لعب است یکی از اقسام لهو و لعب هم موسیقی و مسایل لهوی است. این چنین اشخاصی این ساعت بهره ندارند. طبق این فرمایش مولا هرکسی در این ساعت بیدار بشود الا ولابد نتیجه قطعی میبیند. پس این فتعرضوا یک دستورالعمل کلی است که برای هر رتبهای قابل انطباق است به حسب رتبه روحی و شخصیتی آن انسان. من ناس هستم، من میخواهم از ناس حرکت کنم به سمت متّقی، باید یک سری کارها در این ساعت بکنم. من از متّقی میخواهم بروم بالاتر، باز در این ساعات کار دارم. حالا قرار است که در این روز، در این ساعتها، یک نفحه به من از اون حداقل سه نفحه بوزد، من دیگر روی شقاوت را نمیبینم. پس معلوم است یک مطلب مهمی در این ساعت خوابیده که آن نفحه گرهگشای زندگی من است. در هر برهه ای از زمان یک معصوم ولی خاص الهی در این کره خاکی متکفّل بسیاری از امورات از ناحیه خداست. هیچ وقت زمین از حجّت الهی نمیتوانسته خالی باشد. مهمترین شغل و مهمترین حرفهی معصومین علیهم السلام بنده پروری بوده. امورات اجتماعی و سیاسی و مسائل دیگر فرع بر اینهاست؛ بهتر است بگوییم بستری است که یک همچنین آرامشی ایجاد بشود که بنده پروی بشود. شغل و پروانه کسب معصوم بنده پروری است. از ناس تا اون بالا. پس ما این«اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی أیّامِ دَهْرِکُمْ»را یک جور دیگر تفسیر کنیم، آن هم اینست که: 1- آن زمان و آن قطعهای از روز و شب، که نسیم الهی میوزد، همان دو ساعت و نیم است. 2- نسیم الهی چیست؟ آن چیزی است که از ناحیه این معصوم صادر می شود و بیرون میآید.نسیمهای الهی همان توجهات حضرت ولی عصر به بندگان در زمان ما، دعاهای امام زمان در حقّ ماست.امام زمان برای افراد خواب هم دعا میکند، ولی اگر قرار باشد این روایت در وجود ما متبلور بشود و ما در مسیر نفحهی الهی قرار بگیریم همان دعا و توجّه امام زمان است، نکتهاش در این فتعرضوا است. ما باید خودمان را بیندازیم در این مسیر. اگر این فَتَعَرَّضُوا محقّق نشود هیچ وقت آن دعا در ما کارساز نخواهد بود. اولین قدم هم بیدار بودن در آن ساعات است. پس نسیم الهی وزش و زمانش شد دو ساعت و نیم. نسیم الهی حقیقت و ماهیتش چیست؟ دعا و توجه ولی عصر ارواحنا له الفدا است. فتعرضوا. چطوری در این مسیر قرار بدهیم خودمان را؟ محل عبور این نسیمها چیست؟ بیداری است. جمع بندی مطالب: گفتیم زمان یکی از ابزار هدایتی انسان از سمت حقتعالی است. بهترین زمان برای هدایت انسانی قبل اذان صبح و تا طلوع آفتاب این دو ساعت و نیم. این برای همه ثابت است. برای هرکس در حد خودش. پله رتبه بندگیست آمد بالا. این سرجایش است. نفحه برایت یک شکل دیگر جلوه پیدا می کند. نفحه چیست؟ نفحه ای که در آن دو ساعت و نیم میوزد. آن نسیمهای الهی چیست؟ آن دعاها و توجّهات حضرت ولی عصراست، چطوری و به چه شکلی خودمان را در معرض قرار بدهیم؟ محل عبور این نسیم ها چیست؟ بیداری است. پس یک نفحه از امام زمان به ما بخورد، امکانش هست ما سوء خاتمه پیدا بکنیم آخر عمر؟ خیر. این طریق است. طریق بندگی. جای دیگر برسیم مشمول آن عبارت مشهور میشویم «کُلُّ مَنْ أخْطَأ الطَّریقَ ضَلَّ و أضَلَّ فَلا یَنالُ الْمَقْصودَ» هر کس مسیر را به خطا برود حیران میشود و به مقصود و مقصد و عنقا نمیرسد. وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرینَ.
[ سه شنبه 92/12/27 ] [ 9:12 عصر ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى أشْرَفِ الْأنبیاءِ و الْمُرْسَلین حَبِیبِ إلهِ الْعالَمین أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی أهل بَیْتِهِ الأطْیَبینَ الْأمْجَدین الْمُنْتَجَبین سیَّما بقیَّهَ اللهِ فی الْأرَضینْ.» بنابر قولی که در مبحث زمان به عنوان ابزار هدایت داده بودیم، جهت شرح روشنتر این وسیلهی هدایتی به توضیح حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله میپردازیم، که بهسبب طولانی بودن در دو پست ارائه میگردد. اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی أیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ ألا فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ بَعْدَها اَبداً. در جوامع روائی شیعه و سنی حدیث معروفی هست خیلی هم معروفه، که اگر تبیین شود ما میفهمیم که راه حرکت و راه استفاده از این ابزار چیست. این به منزله تابلو راهنما و چراغ هدایت ماست. روایت از خاتم النبیین صلوات الله علیه و آله هست میفرمایند:«اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی أیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ ألا فَتَعَرَّضُوا لَها...» نکات ادبی و بلاغتی فراوانی در این حدیث وجود داره؛. اینکه چرا جمله اسمیه با إنّ آغاز شده "اِنَّ لِرَبِّکُمْ"؟ چرا لِرَبِّکُمْ خبر است برای نَفَحاتٌ؟ چرا لِرَبِّکُمْ بعنوان خبر، مقدم شده بر سایر اجزاء جمله؟ «لام» در لِرَبِّکُمْ به چه معناست؟ چرا نَفَحات بصورت جمع آمده؟ چرا ألا بر سر فعل َتَعَرَّضُوا وارد شده؟ و چرا لغت َفَتَعَرَّضُوا، به معنی در معرض قرار دادن شکل امری دارد؟ حضرت رسول امر فرمودند: فَتَعَرَّضُوا لَها. خودتان را در معرض این نفحات و نسیمها قرار بدید. این حدیث تتمهی بسیار زیبایی دارد که کمتر دیدهام به آن اشاره بشود. میفرماید:«...لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ بَعْدَها اَبداً.» یک دورنمایی از ترجمه بخواهیم ارائه بدهیم باید بگوییم تحقیقاً و قطعاً نفحات و نسیمهایی است که مختص به پروردگار است. مال پروردگار است. هرکسیکه زنده است و توفیق زندگی خدا بهش داده و به عنوان مخلوق آفریده شده، در ایّام زندگانی و دهرش این نسیمها در زندگی او جاری و ساری است. حضرت یک آگاهی می دهند. آگاه باشید، به هوش باشید که خودتان را در معرض وزش این نسیمهایی که میوزد قرار بدهید، شاید که یکی از این نفحهها به شما بخورد؛ که اگر یکیش به شما اصابت بکند، شقاوت و سوء عاقبت پس از خوردن آن نسیمها به شما برای همیشه از بین می رود. یکی از بهترین زمان ها برای وسیله شدن در جهت هدایت انسان و بهترین زمان در زمان عمر انسان در بیست و چهار ساعت یک روز این یک ساعت قبل از سحر، یک ساعت به اذان صبح تا بعد از طلوع آفتاب است. مجموعاً بگذارید یک ساعت قبل از اذان، یک ساعت و نیم هم بعد اذان، مجموعاً دو و نیم ساعت. این زمان، این قطعه از زمان، بهترین و عالیترین وسیله هدایتی در قالب زمان است. زمانهای زیادی وجود داره که ممکنه طی اون هدایت برای انسان رخ بده؛ ولی مسئله اینه که، یک وقت شب قدره، یک شب، نیمه شعبان، بعضی مواقع ایام ولادات معصومین علیهم السلام است، و گاهی اعیاد است، یک وقت است اعمال عبادی بواسطه مثلاً دحو الأرض است یا بواسطه لیله الرغائب، همه اینها هست اما آنها مقطعی است و ممکن است انسان آگاه نباشد و استفاده نکند ولی آن چیزی که قطعی همیشگی، ثابت، دم دستی، پیش پا افتاده غیر قابل توجه است همین دو ساعت و نیم است و مصداق اتمِّ این روایت، آن چیزی که مدّ نظر خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلم بوده و هست، هدایت کردن به این سمت، این قطعه از زمان بوده. نفحات در این ساعات وزش دارد.
و البته روز نیز نقش بسیار مؤثری دارد که توضیح مستقلی را میطلبد و در اینجا جهت جلوگیری از اطاله کلام، مجال پرداختن به آن نیست. پایینترین رتبه معرفتی که برای یک انسان متصور است آن هم ناس بودن است تا... قلّه بندگی حقتعالی، و آن پله آخر و آن نردبان آخر که صالحین و مخلَصین باشد، همه با این دو ساعت و نیم کار دارند. هیچکس نمیتواند بگوید من بینیازم. آن مخلصین و صالحین غیرمعصومین، ثمره خاص و نتایج نقد بندگیشان را بیشتر در این ساعات درو میکنند. از طرفی هر میزان بنده از ناس جلوتر میآید، موفقیّت و نتیجهگیریش در این ساعات است. لذا یکی از بالاترین مستحبات در دین پیغمبر، نماز شب و بیداری در این ساعات است و چون بالاترین مستحب این است، سیری که این ساعات و بیداری در آنها انسان را میدهد، قابل مقایسه با هیچ عمل و عبادت قالب و صورتدار دیگری نمیباشد. خلاصه هر کسی خودش را در معرض این نسیم ها قرار بدهد، چون بالاترین مستحب الهی همین است، بیشترین آثار را هم در توسعه حالت انسان همین ساعات دارد. همانطور که، هر چقدر که یک مطلبی کراهت بالایی داشته باشد، به زمین زدن انسان، زمین موندن انسان، جلو نرفتن انسان هم بیشتر است. یعنی دو طرف دامن انسان را می گیرد. خوب، حالا بیاییم روی این روایت. روایت میفرماید « اِنَّ لِرَبِّکُمْ...» لربِّکم یعنی مختص به خدای سبحان است. مال کس دیگری نیست. مجاز نیست، وعده نیست. حقیقی است، تکوینی است. عین یک موجود زنده است. این نسیم الهی که از سوی خدا هست، عین یک موجود زنده، هر روز موجود است. - عین یک ماهی، عین یک انسان، عین یک جاندار وجود دارد- تکویناً موجود است. ان لربکم نفحات. نفحاتی که برای پروردگار شماست، از ناحیه اوست؛ مختص به پروردگار است در ایّام دهر شما میوزد. نفحات هم جمع است. در زبان عربی لفظ و کلمه جمع حداقل بر سه مورد اشاره می کند؛ یعنی حداقل سه نسیم بر شما میوزد. اگر بیدار باشی ولو خودت هم متوجه نباشی ولی بالاخره این نسیم هست. وقتی یک مطلبی به این مهمی شد که مستقیم از خالق انسان، از مربی انسان، از رب العالمین برای انسان در نظر گرفته شده، باید پیغمبر اکرم هم یک هشدار بسیار بسیار محکم بدهد که اگر فوت شود، چقدر بدبختی به بار می آید اگر زنده نگه داشته شود آثار آن قطعی است. الا فتعرضوا لها. تعرضوا فعل امر است. یعنی در معرض قرار بدهید. وقتی که فعل امر استعمال شد یعنی اینکه یک دستور العمل است؛ در قالب یک روایت رسول اکرم (ص) یک دستور العمل ارائه فرمودند. در چنین وزشی خودتان را در معرض قرار بدهید. در فلسفه و منطق در اینباره مطلبی داریم. می فرمایند «واقِعُ کُلِّ شَیءٍ بِحَسَبِه». این وقوع و این تحقّق هر موجودی به حسب و به شرایط خودش است. یعنی چی؟ یعنی من الان رتبهام ناس است. خوب، باید به اون شکلی که رتبهام هست در همان رتبه و در همان شکلی که هستم خودم را در معرضش قرار بدهم. وقتی کسی سالها لاابالی و ولنگار زندگی کرده، حالا اومده میخواد چکار کنه؟ بیدار بشه. ادامه در پست بعدی [ سه شنبه 92/12/27 ] [ 8:52 عصر ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ادامه پست قبلی
سومین مورد تواضعه؛ تواضع در برابر همه، چه کوچکتر، چه بزرگتر؛ مثلاً برادرم که سنش از من کمتره، به نوعی از من بزرگتره؛ چون طبق روایت هر کی سنش از ما کمتره، پاکتره؛ لذا بهش که نگاه میکنی به عنوان پاکتر و بزرگتر از خودت نگاه کن، چون تو سنت بالاتره شاید خیلی گناه کردی اون سنش کمتره شاید به اندازه شما گناه نکرده، ویااگر از نظر سنی بزرگتره نگاهش بکن بگو این عبادت زیاد کرده من به اون حد نمیرسم،. با این دو تا نگاه با این دو تا دید، نگاه کنی، دائماً خودت رو کوچیکتر از همه میبینی. اون موقعه که مرتب نسبت به دیگران تواضع میکنی، کوچیکی میکنی اون موقع خدا میبردت بالا. پس کسیکه میخواد درست و صحیح رشد کنه باید به این سه نکته توجه کنه:
1- سحرخیزی؛ 2- آثار سحر رو تا شب حفظ کردن؛ 3- تواضع داشتن؛ و البته باید اینها رو باور داشت. و نباید راجع به این مسائل شوخی کرد. چون اگه شوخی کنی با حدیث بازی کردی با حدیث شوخی کردی میشه همون قساوته. لذا با هیچ یک از احادیث یا مطالب اخلاق اسلامی نباید کلمه ای شوخی کرد؛ اصلاً. این جوکها و اس ام اس ها دربار? مسائل دینی، یا دل شکستن از قومیتها، یکی از فرهنگهای استعماری غربیه که تو دامن ما مسلمونها انداختند. آقا شما چطور بخودت مجوز میدی رذیله و صفت ناپسندی رو منتسب ترکا... فارسا... لرا... اصفهانیا یا... کنی و طعم زهرآلود خنده شیطانی رو بر لبان بقیه بنشونی؟ با مسائل اسلامی و حدیث و خدا و پیغمبر و این چیزا یا مقدسات شوخی میکنیم به همدیگه راجع به این چیزا اس ام اس میدیم برای خندوندن هم. اینا قساوت قلب میاره، لذا یه فکر اساسی برای خودتون بکنید، تصمیم بگیرید، پاش بایستید، اگر هم دیدی اهلش نیستی برو هیچی نمیشه نترس؛ علت اینکه کلید مکاشفات و معنویت آقای بهجت کلید خورد، یه چیز بود، تازه رفته بود نجف بالاخره علامه طباطبایی واسطه شده بود ایشون رو به آقای قاضی رضوان الله علیهم معرفی کرده بودند.
ایشون در نجف بوده و در مسائل درس و بحث خیلی قوی مباحثه می کرده و توی مطالب علمی تلاش می کرده مثلاً درس خارج میرفته استاد رو کلافه میکرده یعنی واقعاً امان نمیداده درس استاد جلو بره از بس تلاش میکرده و زحمت میکشیده و حرفم داشته، حرفم میزده. بعد با آقا سید علی قاضی آشنا میشه، وقتی که توی وادی مراقبات که میره میبینه این اشکال که میکنه یه مقدار بوی هوی میده، بعد از مدتی استادای فقهی اصولی ایشون میگن این آقا محمدتقی هر روز میومد اینجا توی مسائل علمی درس و بحث میکرد، دیگه ساکته نه اشکال میکنه نه حرف میزنه خلاصه یکم همینجوری پیش میره یکی از آقایون از روی دشمنی نامه مینویسه به فومن - رشت به پدر ایشون که بیا نجف بچهت صوفی شد. [حالا که رفته اخلاق رو رعایت میکنه، با آقای قاضی داره رشد میکنه...] خلاصه توطئه کردند به پدر ایشون یه نامه غلطی نوشتند، شش ماه یه سال بعد نامهای میرسه بدست آقای بهجت. میبینن که پدرشون نوشته: (نقل به مضمون) پسرم نمیخام اهل تقید به مستحبّات و مکروهات شدن باشی. ایشون این رو میخونه، نامه رو میبره پیش آقای قاضی. مرحوم آقای قاضی میپرسن مقلّد کی هستی؟ میگه مقلّد آقا سید ابوالحسن اصفهانی، ایشون میفرماین نامهت رو بردار ببر پیش آقاسید ابوالحسن. میبره اونجا. این آقا میخونن میبینن این تیکهش واجبه باید عمل کنن میگن به ایشون که امر پدر اطاعتش عین نماز صبحه، نهی پدر آدم اگر انجام بده عین اینه که شراب میخوره. یعنی امر و نهی پدر جزو واجبات و محرمات درجه یکه. بگه نکن، بکنی میشه حرام؛ بگه انجام بده، انجام ندی میشه حرام و گناه کبیرست. یا الله. این نامه معناش اینه که پیش آقای قاضی نباید بری. ایشون بیچاره هی میومده نماز بخونه هی یادش میرفته، مثلاً این مستحب یه دفعه تکرار شد نماز رو از دوباره بخونیم. میبینیم شدّت دلباختگی ایشون به خدا و پیامبر به این حد بود، که چون خدا و پیامبر فرمودن اطاعت از پدر واجبه و تخلّف از اون حرامه، این یک مورد رو مردونه پاش ایستاد، مثلاً یه نماز رو 5 بار تکرار کرده بود، چون یه نماز میخوند، یه دفعه اشتباهاً یه مستحب انجام میداد. این باعث شد که آقای بهجت یه واجب رو انجام داد؛ مردونه یه واجب که صد در صد مخالف با نفسش بود، صد در صد مخالف با خواهشهاش بود؛ چون که آدم دلش میخواد و دلش پر میکشه برای مستحبات. یعنی همش از یک طرف میل واز یک طرف ضدّ میل، ایشون یه دونه ضدّ میل انجام داد، خدا بلندش کرد شد آقای بهجت. (لازم به ذکره حدود و مرز اطاعت از والدین دارای احکام خاصّیست که ما قصد تعرض به اون رو نداریم و فارغ از درستی این نگاه و این حرکت مرحوم بهجت فقط به اخلاص و پایمردی ایشون اشاره داریم) آقای بهجت رو کسی نشناخته. ایشون شبهای جمعه، سوره جمعه رو میخوند، بعد سوره أعلی رو میخوند، فقط میموند ایشون غش بکنه دیگه از هوش بره. اینجوری نماز میخوند بعد مردم فکر میکردند ایشون گریه میکنه در حالی که ایشون چشمش تر هم نمیشد؛ پس این جیغ و داد و نعرههایی که در نماز میکشید برای چی بود؟ دیگران فکر میکردند برای گریه س، از خوف خدا داره گریه میکنه. این حرفا نیست، چیز دیگهای بود، وضع طور دیگهای بود. نمیشه گفت؛ این حالات مال یه دونه دستورالعمله. لذا شما مرد باشید خدا شما رو حتماً بزرگتون میکنه. دوباره برمیگردیم سراغ حدیث. عبادت و بندگی در جوانی شیوه پیغمبری است. اگه شما میخوای پیغمبر بشی،(به قول آقای بهجت منظور منصب پیامبری، و تاج پیامبری نیست، ولی داخل این تاج هرچی مقاماته میخوای بهش برسی" از نظر محتوا ماهیت میخوای پیامبر بشی.) باید 1- سحر بیدار بشی 2- تا شب که بخوابی بوی سحر بده تمام کارهات 3- متواضع باشی. چپ و راست شبانه روز باید در حال تواضع باشی؛ شما هر چه تواضع کنی خداوند درجه درجه شما رو میبره بالا. میبره بالا یعنی چی؟ یعنی سینهت رو خدا میشکافه آرام آرام قطره قطره هر قدر تواضع کردی یه قطره از معرفت خدا میاره تو سینهت، اینوری رو تواضع کنی یه قطره، اونوری رو تواضع کنی یه قطره، همینجور قطره قطره جمع شود، سینه شما مملو از معارف شود. میشید پیغمبر. در جوانی عبادت و بندگی شیوه پیغمبری است یعنی این. والسلام. [ یکشنبه 92/12/25 ] [ 1:12 صبح ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ فَرِّجْنَا بِهِمْ و نَسْتَغْفِرُاللهَ وَ نَتُوبُ إلیْهِ.
بندگی و عبادت در جوانی شیوه پیغمبری است.
اگر کسی در جوانی واقعاً و مردونه اهل عبادت و بندگی بشه، از اون جایی که در جوانی هوی و هوس انسان تازه داره رشد پیدا میکنه، تازه داره دهن باز میکنه، وقتی این فرد زیاد اهل بندگی و عبادت و کنترل هوی هوسها و شهوات خودش بشه، خدا آهسته آهسته شروع میکنه معارف رو در سینه این جوان میریزه. حالا اینکه تزکیه نفس تشبیه به شیوه پیغمبری شده، اشاره به اینه که همون طوری که خدا کمالات و معارفی رو به یک پیغمبر میده؛ و در سایه این کمالات، یه پیغام آور و پیغمبر برای مردم از خدا و معارف الهی پیغام میاره، این جوان هم اگر در جوانی بندگی و عبادت کنه، خدا بهش خبرهایی میده، خدا بهش معارف و کمالاتی میده، که این جوان هم به تعبیری میتونه برای مردم از خدا و معارفش خبر بیاره، و صاحب کمال میشه. از اون کمالاتش که مال خداست میتونه پیغام بیاره. علت اینکه متأسفانه بعضی از طلبههای ما حرفی برای گفتن ندارند و هیچ خبری نمیتونن بدن، و پیغامی ندارن اینه که در جوانی اهل بندگی و عبادت نبودن، لذا کسی که در مسیر طلبگی قدم میذاره، و وارد این حیطه میشه، باید همش سرش به پایین باشه و در گفتار، شنیدار و رفتارش، در درس خوندنش در خوابیدن و خوردنش، باید روشهای بندگی خدا رو پیاده کنه، تا خدا در رو به روش باز کنه. طلبگی با تمام شغلها با تمام مسیرها فرق داره، وقتی که انسان توی این مسیر وارد میشه بعدتسلط علمی به رساله و واجب و حرام و تثبیت در التزام عملی به تقید واجبات و محرمات از یه دونه مکروهش نباید بگذره، یه دونه مستحبش رو نباید ترک کنه. نه اینکه هر جور دلش خواست زندگی کنه در غیر این صورت، هیچی تو سینش ریخته نمیشه، هیچ حرفی برای گفتن نداره، از چی میخواد خبر بده؟ تلاشی نکرده؛ زحمتی نکشیده؛ شب پا نشده؛ اهل سحر نبوده؛ بعضیها هم که اهل نماز شبند، نماز شب میخونن ولی بعد از نماز شب دیگه متوجه اعمال و رفتارشون نیستن، در حالی که وقتی آدم نماز شب خوند، از نماز صبح تا شب باید حرف زدنش بوی نماز شبش رو بده، نه اینکه همینطور دهنش رو ول کنه. رفتارش با دیگران باید بوی نماز شب بده... بوی سحر بده. تمام عادات و رسومی که از خانوادش، از فامیل و قبیله خودش داره، باید همه رو دور بندازه. کسی که رفتارش از صبح تا شب وقت خواب بوی نماز شب نده، بهتره این مسیر رو ادامه نده. مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی سرسلسله عرفای عملی، یک جمله بسیار بسیار عمیق و طلایی و مهمی فرمودند؛ و اون اینه که ذکر خدا گفتن و قرآن خواندن بدون حضور قلب باعث قساوت دل میشود. یعنی دلش سنگ میشه. حالا اگر خدای نکرده کسی بیاد طلبگی، بعد این درسها رو شروع کنه بخونه اما 1- اهل سحر نباشه 2- یا اهل سحر باشه اما اعمال و رفتار و کردارش تا شب بوی سحرش رو نده، این یا باید توبه کنه یا باید بساطش رو سریع جمع کنه بره، چون که طلبگی بدون ملزوماتش قساوت دل میاره. چقدر ازین طلبهها میگن: ما وقتی که طلبه نشده بودیم یه اشکی داشتیم یه سوزی داشتیم، تو نمازها یه وضعیتی داشتیم، از وقتی که اومدیم طلبه شدیم این درس و بحثا رو میخونیم اصلاً نه برای امام حسین گریمون میاد، نه برای نماز شب میتونیم بلندشیم؛ هیچی هیچی... پس میشه گفت چیزی که الان خیلی از طلبهها بشدت مبتلا هستن. گرفتاری به قساوت دل. دلاشون گوئی سنگ شده؛ چرا؟ چون یا اهل نماز شب نیستن یا اگر نماز شب میخونن اون رو تا شب حفظ نمیکنن. اگه یه جلسه و گعده (جمع دوستانه) و شوخی باشه 5 ساعت یه نفس شوخی میکنن؛ چرا؟! چون که این درسها قساوت دل میاره، مگر اینکه اون دو تا شرط رعایت بشه که قدم اول معنویت هم همین بیداری سحر و ادامه دادن اوست. گاهی یک طلبه میشینه مباحثه میکنه، بین مباحثه هم پنج تا توهین و چند تا غیبت و چند گناه دیگه هفت هشت ده تا لغو وچرت و پرت میگه. همین که چرت و پرت میگه، این فرد درس براش قساوت میاره، این رو نباید ادامه بده. این باید کتاب رو پرت کنه بندازه دور خودشم پاشه بره. خدا رحمت کنه مرحوم حضرت امام رو. درجاتشون عالی است متعالی کنه؛ یه حرف خیلی عجیبی زدند. فرمودند: قساوت دلی که درس خوندن و طلبگی میاره هیچ کار دیگهای نمیاره... ایشون توی کتاب جهاد اکبر میفرماید: طلبه برای هر یه مباحثه و یه درسی که میخونه دو تا قدم باید به سمت خدا برداره. هر قدم برای علم دو قدم باید برای خدا برداره. وگرنه این طلبه به درد نمیخوره. سریع باید برگرده پیش مامانش. یعنی شما یه ساعت برای درس فکر کردی دو ساعت باید برای خدا فکر کنی. روزی 3 تا درس میدی 3 تا 2 ساعت میشه 6 ساعت، 12 ساعت باید دوبله برای خدا فکر کنی. اگر نکنی این درس و بحث آدم رو بدبخت میکنه. إنشاءالله اگر از همین ابتدا به این حرفا عمل کنید، چند سال بعد از بهرهها و نتایجش استفاده میکنید. این مسیر و این راه، راه بسیار خطرناکیه؛ جلو رفتن تو این مسیر مسیر بدون طی تقوا و معنویت خیلی خطر دارهاین مسیر و این راه، حرکت رو لبه شمشیره جلو رفتن تو این مسیرخیلی خطر داره. آدم تو راههای دیگه بره با خدا و پیامبر و قرآن بازی نمیکنه. با دین خدا بازی نمیکنه. دقت کنید این جمله رو «کسی که تو این مسیر میاد و اهل سحر نیست ویا اگر هست اما بازتاب اعمال سحرش رو تا شب پیاده یا حفظ نمیکنه، علت اینکه قساوت دلش خیلی خیلی زیادتر میشه و از هر چیزی بدتره، اینه که با خدا بازی میکنه... اسباب بازیش خداست. قرآن و این مسائل معنوی و این بساطهای معنوی بازیچه قرار گرفته.» مثلاً فرض کنید کسی که مهندسه با خدا و بی خدا، اهل بازی با خدا نیست؛ لذا تو مهندسیش قساوت دل هم داشته باشه در حدّ یه طلبه نمیشه، چرا چون طلبه با خدا داره بازی میکنه با قرآن داره بازی میکنه .لذا با خدا و قرآن بازی کردن یه قساوت دلی میاره که به این سادگی هیچ شغلی همچین قساوتی نمیاره.. ما یه دوستی داریم ایشون خیلی دقیق گوش به حرف میده، تاجر طلاس بهش گفتم حاج آقا اگه بخوای با من رفیق بشی باید بری صبحها یه دونه رساله بگیری بعدش این درس صرف و نحو هم باید بخونی ـ خب از بین خیلی از دوستانی که تو رشتههای مختلف هستندـ ایشون حسابی چسبید به عمل، رسالش که اصلاً ترک نمیشه، خیلی عالی صبح زود بین الطلوعین میره رساله کار میکنه. چند تا خانواده... خودش، خواهراش، برادراش، داماداش... همه رو اداره میکنه. برای این درس و بحث طلبهها چقدر این در و اون در زد به این مدیران مدارس حوزوی التماس کرده تا توی این کلاسها راهش بدن. بالاخره آقا رو از هفت خوان رستم رد کردند؛ در یه مدرسه بسیار مهم گفتند میتونی بیای کلاسها رو شرکت کنی البته فقط کلاسهای ادبیات. ایشون هم چقدر خوشحال که بالاخره من رو راه دادن که بالاخره من تو این درسها شرکت میکنم... توی مکالمه عربی و درسها از طلبهها یه سر و گردن بالاتره یعنی همیشه ممتازه. چندوقت بعد با هم یه جلسهای داشتیم میگفت حاج آقا! شوخیهایی که بعضی از این طلبه ها میکنن، ندیدم هیچکس بکنه. اینها یه جوری شوخی میکنن که ما اصلاً اینطوری نیستیم. خب این اعمال برخی از طلاب علّت و حکمتش چیه؟ علّتش همین عدم تقیّد به روح سحرخیزیه. قساوت قلب عدم التزام به آداب و سنن و سیره این مسیره. شوخی با مقدساته. با خدا و قرآن بازی کردن قساوت دلی میاره که اشتغال به هیچ شغلی همچین قساوتی نمیاره. بعد ما این لباس رو پوشیدیم و یه ذره قال الباقر قال الصادق صلوات الله علیه، الکی لقلقه زبان میکنیم، فکر میکنیم تو عرش أعلاییم و مردم اون پایینا هستن و از جایگاه ما خبر ندارن. لذا این نقص خیلی بزرگ میشه. اگر کسی بخواد با خدا و قرآن شروع کنه به بازی، بدبخت روزگار میشه، مثل بعضی از طلبهها که آخر و عاقبت نداشتن میشه. لذا این راه خیلی خطر داره.... طلبهای که نماز شب نخواند و یا بخواند اما آثارش رو تا شب حفظ نکند، یعنی چی؟ یعنی حفظ آثار نماز شب تو حرف زدنش، تو کردارش، تو رفتار و اعمالش با دوستان ظاهر نشده. یه وقت میبینیم طلبه سنش رفته بالا 40 سالش شده 20 ساله حوزهست. 20 سال از قساوته گذشته، این دل شده سنگ. به خاطر همینم نه رفتار درستی با زن و بچهش داره نه رفتار درستی با مردم داره. مجبوره با مردم سیاه بازی کنه. این راه همچین راه خطرناکیه. لذا من به فارغ التحصیلانی که سطحشون رو تمام کرده بودن یعنی پایه دهشون رو تمام کردن و قصد دارن، برن درس خارج، توصیه میکنم این کار رو نکنن؛ اگر میتونستم و قدرت داشتم نمیذاشتم برن درس خارج و اشتباه ده سالشون رو، که ده پایه خوندن، دوباره تکرار نکنن. شما که نمیتونید از روی "الهدایه" و "صمدیه" روخونی کنید، کجا میرید درس خارج؟! چرا خودتون رو بدبختتر میکنید؟! . یک کج فکری میاد میگه این دهنت رو ول کن زبانت رو ول کن. اینها درده اینها تف سر بالاست. کجا بریم بگیم؟ بیرون حرف از تقوا و معنویت میزنیم یک دلشکستگی و حال ندامتی در شنونده حاصل میشه اما تو بعضی ازین جمع های طلبگی چی؟ طرف تو خیالش میگه بابا بس کن این در افشانیها رو! خیلی جسور هم باشه گوینده رو دست میندازه یا دو تا اشکال فرعی به مسأله میکنه کل اون اصل اخلاقی رو میذاره کنار! یعنی یک نوع زدگی عجیب نسبت به تقوا و معنویات و نماز شب و... جای گفتگو وعلتیابی فراوان خصوصاً در سطح کلان داره که چرا؟ اما اجمالاً مهمترین معضل اینه که این طلبه از روز اول کنار درس، اهل تقوا و معنویات نبوده و اینها رو تمرین و اجرا نکرده. این دیگه وضعیتی است که متأسفانه هست.
ادامه در پست بعدی
[ شنبه 92/12/24 ] [ 11:52 عصر ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
با سلام از جیب مبارک مرحوم ایت الله بهجت مقدار زیادی در و گوهر و جواهر در موضوع نماز بیرون ریخته که حقیقتا برای تبیین نکات آن زمانهای طولانی لازمه صرف بشه.اخیرا فیلمی از مرحوم ایت الله بهجت در فضای اینترنت پخش شده است .در فیلم منتشر شده عزیزی از ایشون درباره فرمایش معروف مرحوم آیت الله قاضی می پرسن.
سؤال: اینکه حضرت آقای قاضی می فرمودند هرکس نماز اول وقت بخواند به مقام می رسد، آیا مرادشان نماز با حضور قلب است یا خیر؟ آیتالله بهجت: نه! اگر نماز با حضور قلب منظورشان بود، آن وقت سؤال می کردند چگونه باید خواند این نماز را، به چه سببی بخواند نمازکامل را! این که چیزی به دست نداد که! وقتی چیزی به دست میآید که مطلق نماز، مطلق نماز را کسی مقید باشد در اول وقت به نماز عالی میرسد؛ می رسد خودش، تکویناً شیئاً و شیئاً روز به روز می رود بالاتر. محورهای فرمایشات مرحوم بهجت در جواب رو ببینیم میشه به نحو مختصر اینطور احصا کرد: 1.ایشون میفرمان نماز اول وقت در کلام استاد عزیزشون اقای قاضی فاقد شرط حضور قلبه لازم به ذکر است این مصلی رتبش اول مراتبه و قراره با التزام به دستورالعملها بره در پی تحقق این حقیقت. 2.ایشون در ادامه میفرمان اگر اقای قاضی میفرمود با شرط حضور قلب نماز اول وقت بخوانید سوال دیگران این است که خوب ثم ماذا. ما قراره با التزام و تقید به نماز اول وقت حضور قلب رو محقق کنیم .اگر چنین نمازی با این شرط کمالی باشه دیگه قراره با نماز اول وقت کجا برسیم؟لذا معقول نیست نماز ما مقید به این شرط بشه .مطلق نماز یعنی این .یعنی همین ماهیت نمازهای یومیه در اول وقت ان.این التزام مولد اثار متعدده از جمله حضور قلب هست. 3.این خودش در کلام ایشون چیه بگذریم. بذارین یه خورده دلسوزی رو بیشتر کنیم و کمی از ابهام درش بیاریم هرچند این مطالب سرسری خونده و به سرعت فراموش میشه. یا به دایره ی کلمات قشنگ اما بی عمل مون اضافه میشه. وقتی میگن خود انسان منظور نفس انسانه. وقتی نفس شده یعنی خود نفس نه عقل نه ذهن نه هوش و حواس. نفس است که ماهیت کمال حضور رو درک میکنه نه علم و تعلم و دیگر قابلیت های شخص. دیگه بیشتر نمیشه بازش کرد که چقدرررررر این خود نفیسه اما ماها کاری باش نداریم. 4.تکوینا : اشارست به نقدی بودن اثر التزام .از صرف وعده در ایات و روایات خارج میشیم میریم تو دالان نقد بودن و در دم بودن اثر التزام به اول وقت..اثر نماز با حضور قلب مثل و بلکه عین یک موجود زنده در عالم خارج هست. چقدرر مهمه این مبحث نقد بودن اثر التزام و چقدر نفیسه و چقدر ظریف 5.شیئا فشئا : این یعنی تدریج رو به تزاید. اگر کسی برسه به منزلگاه اول حضور قلب . این روز اول ادراک حضور قلب با نفس با روز مثلا 500 سیر در مراتب حضور قلب بسیار بسیار فرق داره.قوت و قدرت پله 500نردبان حضور قلب با پله اول قابل مقایسه ست؟ 6.نکته پایانی اینکه اقای بهجت در جوابیشون به سوال سائل فرمودند نماز عالی.یعنی حضور قلب در کلام اقای قاضی به نماز عالی تفسیر شد خوب تا همین جا کافی ست. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
[ یکشنبه 92/11/20 ] [ 12:32 صبح ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
فنقول مستعینا بالله: یکی از این ابزار که کاردکردش در تمام رتبه های صعود در مراتب هدایت کهنه نمیشود و برای هر رتبه ای اثر خاص هدایتی را داراست وسیله زمان است. مساله زمان در هدایت انسان بقدری مهم و عظیم است که برخی از بزرگان قائل به وجود مثالی و برزخی برای زمان شده اند. در ادامه و در دو سه مرقومه ی بعدی در نظر داریم به مساله نقش زمان در هدایت سالک الی الله بپردازیم .والله المستعان [ جمعه 92/11/11 ] [ 7:4 صبح ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |