الهی بالحـــــــــجه | ||
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ فَرِّجْنَا بِهِمْ و نَسْتَغْفِرُاللهَ وَ نَتُوبُ إلیْهِ.
بندگی و عبادت در جوانی شیوه پیغمبری است.
اگر کسی در جوانی واقعاً و مردونه اهل عبادت و بندگی بشه، از اون جایی که در جوانی هوی و هوس انسان تازه داره رشد پیدا میکنه، تازه داره دهن باز میکنه، وقتی این فرد زیاد اهل بندگی و عبادت و کنترل هوی هوسها و شهوات خودش بشه، خدا آهسته آهسته شروع میکنه معارف رو در سینه این جوان میریزه. حالا اینکه تزکیه نفس تشبیه به شیوه پیغمبری شده، اشاره به اینه که همون طوری که خدا کمالات و معارفی رو به یک پیغمبر میده؛ و در سایه این کمالات، یه پیغام آور و پیغمبر برای مردم از خدا و معارف الهی پیغام میاره، این جوان هم اگر در جوانی بندگی و عبادت کنه، خدا بهش خبرهایی میده، خدا بهش معارف و کمالاتی میده، که این جوان هم به تعبیری میتونه برای مردم از خدا و معارفش خبر بیاره، و صاحب کمال میشه. از اون کمالاتش که مال خداست میتونه پیغام بیاره. علت اینکه متأسفانه بعضی از طلبههای ما حرفی برای گفتن ندارند و هیچ خبری نمیتونن بدن، و پیغامی ندارن اینه که در جوانی اهل بندگی و عبادت نبودن، لذا کسی که در مسیر طلبگی قدم میذاره، و وارد این حیطه میشه، باید همش سرش به پایین باشه و در گفتار، شنیدار و رفتارش، در درس خوندنش در خوابیدن و خوردنش، باید روشهای بندگی خدا رو پیاده کنه، تا خدا در رو به روش باز کنه. طلبگی با تمام شغلها با تمام مسیرها فرق داره، وقتی که انسان توی این مسیر وارد میشه بعدتسلط علمی به رساله و واجب و حرام و تثبیت در التزام عملی به تقید واجبات و محرمات از یه دونه مکروهش نباید بگذره، یه دونه مستحبش رو نباید ترک کنه. نه اینکه هر جور دلش خواست زندگی کنه در غیر این صورت، هیچی تو سینش ریخته نمیشه، هیچ حرفی برای گفتن نداره، از چی میخواد خبر بده؟ تلاشی نکرده؛ زحمتی نکشیده؛ شب پا نشده؛ اهل سحر نبوده؛ بعضیها هم که اهل نماز شبند، نماز شب میخونن ولی بعد از نماز شب دیگه متوجه اعمال و رفتارشون نیستن، در حالی که وقتی آدم نماز شب خوند، از نماز صبح تا شب باید حرف زدنش بوی نماز شبش رو بده، نه اینکه همینطور دهنش رو ول کنه. رفتارش با دیگران باید بوی نماز شب بده... بوی سحر بده. تمام عادات و رسومی که از خانوادش، از فامیل و قبیله خودش داره، باید همه رو دور بندازه. کسی که رفتارش از صبح تا شب وقت خواب بوی نماز شب نده، بهتره این مسیر رو ادامه نده. مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی سرسلسله عرفای عملی، یک جمله بسیار بسیار عمیق و طلایی و مهمی فرمودند؛ و اون اینه که ذکر خدا گفتن و قرآن خواندن بدون حضور قلب باعث قساوت دل میشود. یعنی دلش سنگ میشه. حالا اگر خدای نکرده کسی بیاد طلبگی، بعد این درسها رو شروع کنه بخونه اما 1- اهل سحر نباشه 2- یا اهل سحر باشه اما اعمال و رفتار و کردارش تا شب بوی سحرش رو نده، این یا باید توبه کنه یا باید بساطش رو سریع جمع کنه بره، چون که طلبگی بدون ملزوماتش قساوت دل میاره. چقدر ازین طلبهها میگن: ما وقتی که طلبه نشده بودیم یه اشکی داشتیم یه سوزی داشتیم، تو نمازها یه وضعیتی داشتیم، از وقتی که اومدیم طلبه شدیم این درس و بحثا رو میخونیم اصلاً نه برای امام حسین گریمون میاد، نه برای نماز شب میتونیم بلندشیم؛ هیچی هیچی... پس میشه گفت چیزی که الان خیلی از طلبهها بشدت مبتلا هستن. گرفتاری به قساوت دل. دلاشون گوئی سنگ شده؛ چرا؟ چون یا اهل نماز شب نیستن یا اگر نماز شب میخونن اون رو تا شب حفظ نمیکنن. اگه یه جلسه و گعده (جمع دوستانه) و شوخی باشه 5 ساعت یه نفس شوخی میکنن؛ چرا؟! چون که این درسها قساوت دل میاره، مگر اینکه اون دو تا شرط رعایت بشه که قدم اول معنویت هم همین بیداری سحر و ادامه دادن اوست. گاهی یک طلبه میشینه مباحثه میکنه، بین مباحثه هم پنج تا توهین و چند تا غیبت و چند گناه دیگه هفت هشت ده تا لغو وچرت و پرت میگه. همین که چرت و پرت میگه، این فرد درس براش قساوت میاره، این رو نباید ادامه بده. این باید کتاب رو پرت کنه بندازه دور خودشم پاشه بره. خدا رحمت کنه مرحوم حضرت امام رو. درجاتشون عالی است متعالی کنه؛ یه حرف خیلی عجیبی زدند. فرمودند: قساوت دلی که درس خوندن و طلبگی میاره هیچ کار دیگهای نمیاره... ایشون توی کتاب جهاد اکبر میفرماید: طلبه برای هر یه مباحثه و یه درسی که میخونه دو تا قدم باید به سمت خدا برداره. هر قدم برای علم دو قدم باید برای خدا برداره. وگرنه این طلبه به درد نمیخوره. سریع باید برگرده پیش مامانش. یعنی شما یه ساعت برای درس فکر کردی دو ساعت باید برای خدا فکر کنی. روزی 3 تا درس میدی 3 تا 2 ساعت میشه 6 ساعت، 12 ساعت باید دوبله برای خدا فکر کنی. اگر نکنی این درس و بحث آدم رو بدبخت میکنه. إنشاءالله اگر از همین ابتدا به این حرفا عمل کنید، چند سال بعد از بهرهها و نتایجش استفاده میکنید. این مسیر و این راه، راه بسیار خطرناکیه؛ جلو رفتن تو این مسیر مسیر بدون طی تقوا و معنویت خیلی خطر دارهاین مسیر و این راه، حرکت رو لبه شمشیره جلو رفتن تو این مسیرخیلی خطر داره. آدم تو راههای دیگه بره با خدا و پیامبر و قرآن بازی نمیکنه. با دین خدا بازی نمیکنه. دقت کنید این جمله رو «کسی که تو این مسیر میاد و اهل سحر نیست ویا اگر هست اما بازتاب اعمال سحرش رو تا شب پیاده یا حفظ نمیکنه، علت اینکه قساوت دلش خیلی خیلی زیادتر میشه و از هر چیزی بدتره، اینه که با خدا بازی میکنه... اسباب بازیش خداست. قرآن و این مسائل معنوی و این بساطهای معنوی بازیچه قرار گرفته.» مثلاً فرض کنید کسی که مهندسه با خدا و بی خدا، اهل بازی با خدا نیست؛ لذا تو مهندسیش قساوت دل هم داشته باشه در حدّ یه طلبه نمیشه، چرا چون طلبه با خدا داره بازی میکنه با قرآن داره بازی میکنه .لذا با خدا و قرآن بازی کردن یه قساوت دلی میاره که به این سادگی هیچ شغلی همچین قساوتی نمیاره.. ما یه دوستی داریم ایشون خیلی دقیق گوش به حرف میده، تاجر طلاس بهش گفتم حاج آقا اگه بخوای با من رفیق بشی باید بری صبحها یه دونه رساله بگیری بعدش این درس صرف و نحو هم باید بخونی ـ خب از بین خیلی از دوستانی که تو رشتههای مختلف هستندـ ایشون حسابی چسبید به عمل، رسالش که اصلاً ترک نمیشه، خیلی عالی صبح زود بین الطلوعین میره رساله کار میکنه. چند تا خانواده... خودش، خواهراش، برادراش، داماداش... همه رو اداره میکنه. برای این درس و بحث طلبهها چقدر این در و اون در زد به این مدیران مدارس حوزوی التماس کرده تا توی این کلاسها راهش بدن. بالاخره آقا رو از هفت خوان رستم رد کردند؛ در یه مدرسه بسیار مهم گفتند میتونی بیای کلاسها رو شرکت کنی البته فقط کلاسهای ادبیات. ایشون هم چقدر خوشحال که بالاخره من رو راه دادن که بالاخره من تو این درسها شرکت میکنم... توی مکالمه عربی و درسها از طلبهها یه سر و گردن بالاتره یعنی همیشه ممتازه. چندوقت بعد با هم یه جلسهای داشتیم میگفت حاج آقا! شوخیهایی که بعضی از این طلبه ها میکنن، ندیدم هیچکس بکنه. اینها یه جوری شوخی میکنن که ما اصلاً اینطوری نیستیم. خب این اعمال برخی از طلاب علّت و حکمتش چیه؟ علّتش همین عدم تقیّد به روح سحرخیزیه. قساوت قلب عدم التزام به آداب و سنن و سیره این مسیره. شوخی با مقدساته. با خدا و قرآن بازی کردن قساوت دلی میاره که اشتغال به هیچ شغلی همچین قساوتی نمیاره. بعد ما این لباس رو پوشیدیم و یه ذره قال الباقر قال الصادق صلوات الله علیه، الکی لقلقه زبان میکنیم، فکر میکنیم تو عرش أعلاییم و مردم اون پایینا هستن و از جایگاه ما خبر ندارن. لذا این نقص خیلی بزرگ میشه. اگر کسی بخواد با خدا و قرآن شروع کنه به بازی، بدبخت روزگار میشه، مثل بعضی از طلبهها که آخر و عاقبت نداشتن میشه. لذا این راه خیلی خطر داره.... طلبهای که نماز شب نخواند و یا بخواند اما آثارش رو تا شب حفظ نکند، یعنی چی؟ یعنی حفظ آثار نماز شب تو حرف زدنش، تو کردارش، تو رفتار و اعمالش با دوستان ظاهر نشده. یه وقت میبینیم طلبه سنش رفته بالا 40 سالش شده 20 ساله حوزهست. 20 سال از قساوته گذشته، این دل شده سنگ. به خاطر همینم نه رفتار درستی با زن و بچهش داره نه رفتار درستی با مردم داره. مجبوره با مردم سیاه بازی کنه. این راه همچین راه خطرناکیه. لذا من به فارغ التحصیلانی که سطحشون رو تمام کرده بودن یعنی پایه دهشون رو تمام کردن و قصد دارن، برن درس خارج، توصیه میکنم این کار رو نکنن؛ اگر میتونستم و قدرت داشتم نمیذاشتم برن درس خارج و اشتباه ده سالشون رو، که ده پایه خوندن، دوباره تکرار نکنن. شما که نمیتونید از روی "الهدایه" و "صمدیه" روخونی کنید، کجا میرید درس خارج؟! چرا خودتون رو بدبختتر میکنید؟! . یک کج فکری میاد میگه این دهنت رو ول کن زبانت رو ول کن. اینها درده اینها تف سر بالاست. کجا بریم بگیم؟ بیرون حرف از تقوا و معنویت میزنیم یک دلشکستگی و حال ندامتی در شنونده حاصل میشه اما تو بعضی ازین جمع های طلبگی چی؟ طرف تو خیالش میگه بابا بس کن این در افشانیها رو! خیلی جسور هم باشه گوینده رو دست میندازه یا دو تا اشکال فرعی به مسأله میکنه کل اون اصل اخلاقی رو میذاره کنار! یعنی یک نوع زدگی عجیب نسبت به تقوا و معنویات و نماز شب و... جای گفتگو وعلتیابی فراوان خصوصاً در سطح کلان داره که چرا؟ اما اجمالاً مهمترین معضل اینه که این طلبه از روز اول کنار درس، اهل تقوا و معنویات نبوده و اینها رو تمرین و اجرا نکرده. این دیگه وضعیتی است که متأسفانه هست.
ادامه در پست بعدی
[ شنبه 92/12/24 ] [ 11:52 عصر ] [ الهی بالحجه ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |