سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الهی بالحـــــــــجه

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

ادامه پست قبلی

 

سومین مورد تواضعه؛ تواضع در برابر همه، چه کوچکتر، چه بزرگتر؛ مثلاً برادرم که سنش از من کمتره، به نوعی از من بزرگتره؛ چون طبق روایت هر کی سنش از ما کمتره، پاک‌تره؛ لذا بهش که نگاه میکنی به عنوان پاک‌تر و بزرگ‌تر از خودت نگاه کن، چون تو سنت بالاتره شاید خیلی گناه کردی اون سنش کمتره شاید به اندازه شما گناه نکرده، ویااگر از نظر سنی بزرگتره نگاهش بکن بگو این عبادت زیاد کرده من به اون حد نمیرسم،. با این دو تا نگاه با این دو تا دید، نگاه کنی، دائماً خودت رو کوچیکتر از همه می‌بینی. اون موقعه که مرتب نسبت به دیگران تواضع میکنی، کوچیکی میکنی اون موقع خدا میبردت بالا.

 پس کسی‌که می‌خواد درست و صحیح رشد کنه باید به این سه نکته توجه کنه:

 

1-  سحرخیزی؛

2-  آثار سحر رو تا شب حفظ کردن؛

3-  تواضع داشتن؛

و البته باید این‌ها رو باور داشت. و نباید راجع به این مسائل شوخی کرد. چون اگه شوخی کنی با حدیث بازی کردی با حدیث شوخی کردی میشه همون قساوته. لذا با هیچ یک از احادیث یا مطالب اخلاق اسلامی نباید کلمه ای شوخی کرد؛ اصلاً. این جوکها و اس ام اس ها دربار? مسائل دینی، یا دل شکستن از قومیت‌ها، یکی از فرهنگهای استعماری غربیه که تو دامن ما مسلمون‌ها انداختند. آقا شما چطور بخودت مجوز میدی رذیله و صفت ناپسندی رو منتسب ترکا... فارسا... لرا... اصفهانیا یا... کنی و طعم زهرآلود خنده شیطانی رو بر لبان بقیه بنشونی؟ با مسائل اسلامی و حدیث و خدا و پیغمبر و این چیزا یا مقدسات شوخی می‌کنیم به همدیگه راجع به این چیزا اس ام اس میدیم برای خندوندن هم. اینا قساوت قلب میاره، لذا یه فکر اساسی برای خودتون بکنید، تصمیم بگیرید، پاش بایستید، اگر هم دیدی اهلش نیستی برو هیچی نمیشه نترس؛ علت اینکه کلید مکاشفات و معنویت آقای بهجت کلید خورد، یه چیز بود، تازه رفته بود نجف بالاخره علامه طباطبایی واسطه شده بود ایشون رو به آقای قاضی رضوان الله علیهم معرفی کرده بودند.

آقای بهجت

 

ایشون در نجف بوده و در مسائل درس و بحث خیلی قوی مباحثه می کرده و توی مطالب علمی تلاش می کرده مثلاً درس خارج میرفته استاد رو کلافه میکرده یعنی واقعاً امان نمیداده درس استاد جلو بره از بس تلاش میکرده و زحمت میکشیده و حرفم داشته، حرفم میزده. بعد با آقا سید علی قاضی آشنا میشه، وقتی که توی وادی مراقبات که میره میبینه این اشکال که میکنه یه مقدار بوی هوی میده، بعد از مدتی استادای فقهی اصولی ایشون میگن این آقا محمدتقی هر روز میومد اینجا توی مسائل علمی درس و بحث می‌کرد، دیگه ساکته نه اشکال میکنه نه حرف میزنه خلاصه یکم همینجوری پیش میره یکی از آقایون از روی دشمنی نامه مینویسه به فومن - رشت به پدر ایشون که بیا نجف بچه‌ت صوفی شد. [حالا که رفته اخلاق رو رعایت میکنه، با آقای قاضی داره رشد میکنه...] خلاصه توطئه کردند به پدر ایشون یه نامه غلطی نوشتند، شش ماه یه سال بعد نامه‌ای میرسه بدست آقای بهجت. میبینن که پدرشون نوشته: (نقل به مضمون) پسرم نمیخام اهل تقید به مستحبّات و مکروهات شدن باشی. ایشون این رو میخونه، نامه رو میبره پیش آقای قاضی. مرحوم آقای قاضی می‌پرسن مقلّد کی هستی؟ میگه مقلّد آقا سید ابوالحسن اصفهانی، ایشون میفرماین نامه‌ت رو بردار ببر پیش آقاسید ابوالحسن. میبره اونجا. این آقا میخونن میبینن این تیکه‌ش واجبه باید عمل کنن میگن به ایشون که امر پدر اطاعتش عین نماز صبحه، نهی پدر آدم اگر انجام بده عین اینه که شراب میخوره. یعنی امر و نهی پدر جزو واجبات و محرمات درجه یکه. بگه نکن، بکنی میشه حرام؛ بگه انجام بده، انجام ندی میشه حرام و گناه کبیرست. یا الله. این نامه معناش اینه که پیش آقای قاضی نباید بری. ایشون بیچاره هی میومده نماز بخونه هی یادش میرفته، مثلاً این مستحب یه دفعه تکرار شد نماز رو از دوباره بخونیم. می‌بینیم شدّت دلباختگی‌ ایشون به خدا و پیامبر به این حد بود، که چون خدا و پیامبر فرمودن اطاعت از پدر واجبه و تخلّف از اون حرامه، این یک مورد رو مردونه پاش ایستاد، مثلاً یه نماز رو 5 بار تکرار کرده بود، چون یه نماز میخوند، یه دفعه اشتباهاً یه مستحب انجام میداد. این باعث شد که آقای بهجت یه واجب رو انجام داد؛ مردونه یه واجب که صد در صد مخالف با نفسش بود، صد در صد مخالف با خواهشهاش بود؛ چون که آدم دلش میخواد و دلش پر میکشه برای مستحبات. یعنی همش از یک طرف میل واز یک طرف ضدّ میل، ایشون یه دونه ضدّ میل انجام داد، خدا بلندش کرد شد آقای بهجت. (لازم به ذکره حدود و مرز اطاعت از والدین دارای احکام خاصّی‌ست که ما قصد تعرض به اون رو نداریم و فارغ از درستی این نگاه و این حرکت مرحوم بهجت فقط به اخلاص و پایمردی ایشون اشاره داریم) آقای بهجت رو کسی نشناخته. ایشون شب‌های جمعه، سوره جمعه رو میخوند، بعد سوره أعلی رو میخوند، فقط میموند ایشون غش بکنه دیگه از هوش بره. اینجوری نماز میخوند بعد مردم فکر میکردند ایشون گریه میکنه در حالی که ایشون چشمش تر هم نمیشد؛ پس این جیغ و داد و نعره‌هایی که در نماز می‌کشید برای چی بود؟ دیگران فکر می‌کردند برای گریه س، از خوف خدا داره گریه میکنه. این حرفا نیست، چیز دیگه‌ای بود، وضع طور دیگه‌ای بود. نمیشه گفت؛ این حالات مال یه دونه دستورالعمله. لذا شما مرد باشید خدا شما رو حتماً بزرگتون میکنه.

دوباره برمی‌گردیم سراغ حدیث. عبادت و بندگی در جوانی شیوه پیغمبری است. اگه شما میخوای پیغمبر بشی،(به قول آقای بهجت منظور منصب پیامبری، و تاج پیامبری نیست، ولی داخل این تاج هرچی مقاماته میخوای بهش برسی" از نظر محتوا ماهیت میخوای پیامبر بشی.) باید 1- سحر بیدار بشی 2- تا شب که بخوابی بوی سحر بده تمام کارهات 3- متواضع باشی. چپ و راست شبانه روز باید در حال تواضع باشی؛ شما هر چه تواضع کنی خداوند درجه درجه شما رو میبره بالا. میبره بالا یعنی چی؟ یعنی سینه‌ت رو خدا میشکافه آرام آرام قطره قطره هر قدر تواضع کردی یه قطره از معرفت خدا میاره تو سینه‌ت، اینوری رو تواضع کنی یه قطره، اونوری رو تواضع کنی یه قطره، همینجور قطره قطره جمع شود، سینه شما مملو از معارف شود. میشید پیغمبر. در جوانی عبادت و بندگی شیوه پیغمبری است یعنی این.

والسلام.


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 1:12 صبح ] [ الهی بالحجه ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 42364